یه وقتایی هیشکی نیست بهت بگه قشنگی. وقتی کسیو نداری، توی اون عکس دستهجمعی گمی. کسی نیست بگرده بین اون همه کله، تو رو پیدا کنه. تو رو نگاه کنه، بولدت کنه، سوات کنه. بگه چقد فرق داشتی. بگه اونموقع هم قشنگ بودی الانم قشنگی. تو هی بگی نه قشنگ نیستم قدم کوتاهه، چشام لوچه، دماغم کجه و اون هی اصرار کنه. بگه چرا چرا تو خری نمیفهمی. تو هی بگی کو کجا؟ اونم بگه ایناها ایناها. حواسش باشه امروز یه لباس دیگه تنته، یه کفش دیگه پاته. قشنگا که قشنگن، اونا هیچی. ما که طبق معیارای ملت قشنگ نیستیم، قشنگیمون وابستهاس. برای اینکه قشنگ باشی حتمن لازمه کسی باشه که بهت بگه. وقتی میگه قشنگ و باور میکنی، نگا میکنی تو آینه و دوس داری خودتو. با چشم اون داری نگا میکنی به خودت. وقتی میره و تنها میشی، قشنگیت هم باهاش میره. دوباره یهدونه از اون معمولیاشی. دوباره یه عابر پیادهای تو خیابون، یه مسافری تو مترو، یه کارمندی، فقط یه کلهای بین اون همه کله تو عکسای دستهجمعی.
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |